سید امیرحسین جون, عزیز دل مامان و باباسید امیرحسین جون, عزیز دل مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره

امیرحسین، گلی از بهشت

تاسوعای حسینی

تاسوعای حسینی است و امیرحسین در تب و تاب رفتن و رسیدن به دسته های عزای امام حسین(ع) در روزهای عزا که مداحی و نوحه  از تلویزیون پخش میشد پسرک هم مثل بابا می ایستادند و سینه میزدند البته پسر دو دستش را اندکی پایینتر از سینه، روی دلش میزد امامزاده قاضی الصابر(ع)_ ده ونک ...
28 آبان 1392

زیارت

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا سفرمان را ساعت 19 روز سه شنبه 14 آبان آغاز کردیم و پس از هجده ساعت بمشهد مقدس رسیدیم و بخاطر سرمای صبح و شب برنامه زیارتیمون به این ترتیب بود که نماز مغرب و نماز صبح شیفتی بزیارت و نماز جماعت میرسیدیم و یکیمون کنار مشهدی امیرحسین بود و نه صبح تا یک بعد از ظهر هم نوبت زیارت مشهدی امیرحسین بود البته زیارت بهمراه بازی و گشت و گذار در حرم آقا و خواب در راه برگشت... هوای مشهد برخلاف تصورمون، عالی عالی بود، خورشید پرتوهای مهربانی اش را در این ایام (دهه محرم) بر شهر تابانید تا زائرین وبالاخص بچه ها و پسرک را از شر لباس های سنگین و گرم پاییزی خلاص کند جمعه در صحن جامع رضوی بعد نماز جمعه همایش شیرخوارگان حسینی ب...
26 آبان 1392

چهارده ماهگی امیرم

به نام آنکه جان را زندگی داد... قابل توجه دوستان و بلاگی اعم از خاموش و روشن شاید..ممکنه..احتمالا چهارده ماهگی گل پسر در یک قسمت خلاصه نشه وبقسمت دوم بکشه.    12 مهر روز جمعه رفتیم پیاده روی ورزشگاه آزادی بهمراه کارکنان ...،به استثنای آفتاب سوزان که البته زیبایی خاص خودشو داره و من و امیرحسین حسابی سوختیم بقیش حسابی عالی بود بخصوص برنده شدن بابایی(یا بقول امیرحسین باباجون به زبون خودش) تو قرعه کشی که تو همین مراسم انجام شد، یک دستگاه دوچرخه ثابت!!    آفتاب پسر گلمونو حسابی کلافش کرده بود و اصلا میلی به راه رفتن نداشت دوهفته ای میشه امیرحسین با باباجونش میرن حموم و من وظیفه خطیر درآوردن...
12 آبان 1392
1